شرف آب نهان است
غنچه بی برگ در آیینه ی سرد خزان است
همه ی کوه غمت جمله به پشتت نهان است
نه به این و نه به آن است
هر کسی گرد غم و حال پریشان خودش
پرسه ن است
نه به فکر دگران است
جمله ی شعر گران است
به سان نمک و آب لب جوی روان است
آب در منزل عشاق روان است
تو ز هر عارفی و مستی برون شو
و در کلبه ی عشاق دمر شو
تا که دل داده شوی و
همه جان مستِ سرانگشت و لب کار بمانی
در این راه بمانی و بخوانی و
نمک دل بفشانی و
کتابی تو بخوانی و
دل از هر چه در اینجاست و در آنجاست بربایی و
بمانی و بمانی و بمانی
در این کلبه ی عشاق
نهان است نمک در دل آبش
و نهان است صدف در دل دریا
تا که دریا بدهد آب دلش را
برون از کف
و تو آن ماه زمینی که هر از گاه
نهانی و نمانی
در این وضع
نهایت تو بخوان تا که دلت
دل نسپارد
به هر از خود گذری
و تو از خود گذری
تا که ببینی خدا را
و خدا را و خدا را و خدا را
.
به نام آنکه معنا بخش معناست
بررسی آمار و احوالات درونی نشان میدهد انسان ها به طور عمده از خود بودن گریزانند . خب گریزانی ازچه ؟ و به کجا ؟ نکته ی جالب این است که هیچ کس شاید هم بجز عده ی معدودی نمیداند . بعضی ها هم عذاب وجدان میگیرند از این فرار از خود . ولی در کل نه معلوم است که جریان چیست و نه چیز دیگر
فقط می دانیم که یک چیزی در درون مدام مارا اذیت می کند و ریشه ی مشکلات از آن است .
شناخت کامل خود ریشه ی حل مشکل خود است وقتی که بخواهیم ریشه را درست کنیم نه ظاهر را . ترمیم ظاهر راحت است ولی با عبور از زمستانی به بهار دوبار همه چیز نمایان می شود مثل گذشته . زشتی ها در فصل رویش دوباره می رویند اگر ریشه ی آن ها هنوز قوت داشته باشد .
درباره این سایت